انسان زاده شدن تجدید وظیفه بود توان دوست داشتن و دوست داشته شدن توان شنفتن توان گفتن ودیدن توان اندوهگین و شادمان شدن توان خندیدن به وسعت دل توان گریستن از شودای جان توان گردن به غرور بر افراشتن در ارتفاع شکوهناک فروتنی توان جلیل به دوش بردن بار امانت و توان غمناک تحمل تنهایی تنهایی ، تنهایی ، تنهایی عریان . انسان دشواری وظیفه است. منتظر بمان اما معطل نشو تامل کن اما توقف نکن قاطع باش اما لجباز نباش صریح باش اما گستاخ نباش بگو آری اما نگو حتما بگو نه اما نگو ابدا قدش کوتاه بود ....آخه سنش کم بود ........ هوا سرد بود و سوز سردی با لج و لج بازی می خواست به دستاش نفوذ کنه،اما....... آیه ها ی قرآن رو محکم تو دستش گرفته بود..... گرسنگی بیشتر و بیشتر بهش غلبه میکرد ،اما...... بندی که جعبه ی کیک ها رو بهش آویزون کرده بود و به گردنش فشار می آورد همچنان حمل میکرد....... گوشه ،گوشه ی پاش تاول زده بود،اما .......... همچنان به چرخیدن در چهار راه ها ادامه می داد....... قدش بلند بود....،آخه سنش زیاد بود ...... هوا سرد بود، اما..... بخاری ماشینش حسابی گرمش کرده بود....... گرسنش نبود ،اما...... از نایلون خریدش چیزی در آورد و مشغول خوردن شد...... صدا ی ضربه به پنجره باعث شد که صدای موزیکشو کم کنه و خوراکیشو کنار بزاره.... پنجره رو پایین کشید _آقا خواهش میکنم از این ق....... پنجره رو با کشید حتی فرصت نداد حرفشو تموم کنه. صدای موزیکو دوباره بلند کرد و....... ... .. . رفت. روبوسی آب دار با پنجره داشت یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد چک چک،چک چک....چکار با پنجره داشت؟! اومدن فصل رنگ آمیزی طبیعت . فصل زیبایی ها ی زمین فصل برگ ریزان رو به تو دوست خوبم با یه بغل برگ های رنگی تبریک میگم. ملکه ی پاییز با تموم زیبایی هاش به آرومی وارد شد و همه منتظر نمایش زیباش شدند . با اینکه نمایش ملکه رو همه بارها و بارها دیدن ، اما اونقدر ملکه نمایش رو قشنگ اجرا میکنه که هر بار احساس میکنی قشنگ ترین نمایش دنیاس . ملکه با تردستی کامل گونی هایی رو که توشون برگ ریخته رو باز میکنه. و آروم آروم همه رو پخش میکنه بعد با چوب دستی سحر آمیزش به درخت ها میزنه و درختا رو به آرومی، به همون قشنگی و به همون غمگینی به خواب میکنه . همه ی کلاغ ها ی سیاه که رو شونه ی ملکه نشستن . به اشاره ی ملکه که به کلاغ هاش میگه که حالا دیگه میتونن روی شاخه ها ی درختا ی خواب آلود استراحت کنن ، همه با صدا ی قار قار به روی شاخه های درختا میرن، آخه مسیر سفر خیلی طولانی بوده .... نام ملکه از گندم ها ی زرد و برگ ها ی قرمز و نارنجی درست شده و گوشه ی تاجش چند تا انار کوچیک خشک شده آویزون کرده ...... ملکه همیشه غمگینه بیشتر وقتا دوست داره گریه کنه ، و وقتی گریه میکنه تموم آسمون پر از بارون میشه و وقتی ملکه آه میکشه یه سوز سرد از بین درختا ی خواب آلود رد میشه و برگ ها رو از رو شاخه ها جدا میکنه ....... دیدن قشنگ ترین نمایش ملکه رو فراموش نکنید!!
باد بازیگوش
بادبادک را
بادبادک
دست کودکی را
هر طرف می برد
کودکی هایم
با نخی نازک به دست باد
آویزان!
**قیصر امین پور**
دیشب باران قرار با پنجره داشت
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |