سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی ها

فاتحان مفهوم شگفت انعطاف را خوب میدانند

و خوب میدانند ک پیوسته راهی دیگر هست

و جانشان همواره آمیخته ی این شوق است

به آزمون تمامی راه های زندگی.


نوشته شده در دوشنبه 89/11/11ساعت 3:51 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

پیروزمندان،فاتحان لحظه هایند 

و شکوهزندگی در کام فرصت ها می جویند بسان دیگر آدمیان

آری از شکست می هراسند،

اما عنان خویش به وحشت نمیسپارند،

فاتحان هرگز به نام نومیدی

پای خویش وا پس نمیکشند

و چون توسن زندگی به سرکشی لجام بگسلد،

تا که رام نگردد

به قرار ننشیند.

 

 


نوشته شده در دوشنبه 89/11/11ساعت 12:43 صبح توسط rojhin نظرات ( ) |

نکاتی بسیار قابل تامل درباره

فقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر

 

فقر اینه که ? تا النگو توی دستت باشه و ? تا دندون خراب توی دهنت؛

فقر اینه که روژ لبت زودتر از نخ دندونت تموم بشه؛

فقر اینه که شامی که امشب جلوی مهمونت میذاری از شام دیشب و فردا شب خانواده ات بهتر باشه؛

فقر اینه که بچه ات تا حالا یک هتل ? ستاره رو تجربه نکرده باشه و تو هر سال محرم حسینیه راه بندازی؛

فقر اینه که ماجرای عروس فخری خانوم و زن صیغه ای پسر وسطیش رو از حفظ باشی اما ماجرای مبارزات بابک خرمدین رو ندونی؛

فقر اینه که از بابک و افشین و سیاوش و مولوی و رودکی و خیام چیزی جز اسم ندونی اما ماجراهای آنجلینا جولی و براد پیت و سیر تحولی بریتنی اسپرز رو پیگیری کنی؛
 
فقر اینه که وقتی کسی ازت میپرسه در ? ماه اخیر چند تا کتاب خوندی برای پاسخ دادن نیازی به شمارش نداشته باشی؛

فقر اینه که ? بار مکه رفته باشی و هنوز ونیز و برج ایفل رو ندیده باشی؛

فقر اینه که فاصله لباس خریدن هات از فاصله مسواک خریدن هات کمتر باشه؛

فقر اینه که کلی پول بدی و یک عینک دیور تقلبی بخری اما فلان کتاب معروف رو نمی خری تا فایل پی دی اف ش رو مجانی گیر بیاری؛
 
فقر اینه که توی خیابون آشغال بریزی و از تمیزی خیابونهای اروپا تعریف کنی؛

فقر اینه که ?? میلیون پول مبلمان بدی اما غیر از ترکیه و دوبی هیچ کشور خارجی رو ندیده باشی؛

فقر اینه که ماشین ?? میلیون تومانی سوار بشی و قوانین رانندگی رو رعایت نکنی؛

فقر اینه که به زنت بگی کار نکن ما که احتیاج مالی نداریم؛

فقر اینه که بری تو خیابون و شعار بدی که دموکراسی می خوای، تو خونه بچه ات جرات نکنه از ترست بهت بگه که بر حسب اتفاق قاب عکس مورد علاقه ات رو شکسته؛

فقر اینه که ورزش نکنی و به جاش برای تناسب اندام از غذا نخوردن و جراحی زیبایی و دارو کمک بگیری؛

فقر اینه که تولستوی و داستایوفسکی و احمد کسروی برات چیزی بیش از یک اسم نباشند اما تلویزیون خونه ات صبح تا شب روشن باشه؛

فقر اینه که وقتی ازت بپرسن سرگرمی و  هابیهای تو چی هستند بعد از یک مکث طولانی بگی موزیک و تلویزیون؛

فقر اینه که در اوقات فراغتت به جای سوزاندن چربی های بدنت بنزین بسوزانی؛

فقر اینه که با کامپیوتر کاری جز ایمیل چک کردن و چت کردن و موزیک گوش دادن نداشته باشی؛

فقر اینه که کتابخانه خونه ات کوچکتر از یخچالت(یخچال هایت) باشه؛
 
                                                                                     نوشته ای از
                                                                              بیتای بی همتای من


 


نوشته شده در سه شنبه 89/10/28ساعت 4:18 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

 

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود،

افسوس که به جای افکارش  زخم های تنش را نشانمان دادند

و  بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند

                                      ((دکتر علی شریعتی))


نوشته شده در پنج شنبه 89/9/25ساعت 5:3 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

گاهی اوقات بعضی از اتفاق ها ی زندگیمون

چهره ی دیگه ای از زندگی رو واسمون رو نمایی میکنه

میشه گفت دوباره متولد می شیم

گاهی اوقات فکر میکنیم همیشه هستیم و همیشه مهلت هست واسه ی جبران

اما توی لحظه ها ی عمرون هیچ مکثی نیست و گذشت زمان سریع تر از حرکت عقربه ها ی ثانیه شمار به روی ساعت میگذره

بعضی اتفاق ها میتونه تو رو یاد کارها یی که کردی بندازه .......

                                     و یا یاد کار هایی که نکردی....

خیلی از چیز ها رو دوباره واست یادآوری میکنه

از اونی که اون بالاست میخوای که یه فرصت دیگه بهت بده که بتونی....

معنی فرصتی که اون بهت داده رو وقتی میتونی خوب درکش کنی و از لحظه لحظش به بهترین شکل استفاده کنی که

            زنده بودن و توان زندگی رو ازش گرفته باشن

حتی فقط برای یک بار

       فقط برای یک بار

            برای یک بار..........


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 3:43 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

هر انسانی در طول عمرش با آدم ها ی زیادی آشنا میشه ،

و ممکنه یه دسته از اون آدم ها رو دوست داشته باشیم:

 

این دوست داشتن ممکنه به خاطر چیز هایی باشه که طرف داره

 

بعضی ها رو دوست داریم چون بقیه اونو دوست دارن

 

بعضی ها رو اجبارا دوست داریم

 

بعضی ها رو ظاهرا دوست داریم

 

بعضی ها رو چون به کارمون میان

 

و....................

 

اما بعضی ها رو به خاطر خودشون ، به خاطر وجودشون دوست داریم

یعنی واقعا دوستشون داریم .مثل مادرمون ، پدرمون ، خواهر یا برادرمون.

 

تا حالا فکرکردین!!!!!!!!

 که اطرافیانتون، دوستاتون ، یا کسایی که میشناسنتون،

 به خاطر چی دوستتون دارن؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟

این یه سوال بی جواب که تو ذهنمه...........!!!

 


نوشته شده در سه شنبه 89/8/25ساعت 4:12 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

                                                

 یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن.پسر کوچولو یه سری تیله و دختر کوچولو چند تایی شیرینی     

 با خودش داشت.پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه ی تیله هامو بهت میدم تو همه ی شیرینی هاتو به

 من بده .دختر کوچولو قبول کرد.

 پسر کوچولو بزرگ ترین وقشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقه رو به دختر کوچولو داد.     

 اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمتم شیرینیاشو به پسرک داد.

همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد.ولی پسر کوچولو نمیتونست بخوابه چون به این فکر

میکرد همونطوری که خودش بهترین تیلشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از

شیرینیاشو قایم کرده و همه ی شیرینیاشو بهش نداده.

غذاب وجدان همیشه برای کسیه که صادق نیست

و آرامش برای کسیه که صادقه

و لذت دنیا برای کسی نیست که با آدم صادق زندگی میکند ،

آرامش دنیا برای اونه کسیه که با وجدان صادق زندگی می کند.

 


نوشته شده در دوشنبه 89/8/24ساعت 6:38 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >


قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت