سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی ها

قدش کوتاه بود ....آخه سنش کم بود ........

هوا سرد بود و سوز سردی با لج و لج بازی می خواست به دستاش نفوذ کنه،اما.......

آیه ها ی ق‍رآن رو محکم تو دستش گرفته بود.....

گرسنگی بیشتر و بیشتر بهش غلبه میکرد ،اما......

بندی که جعبه ی کیک ها رو بهش آویزون کرده بود و به گردنش فشار می آورد همچنان حمل میکرد.......

گوشه ،گوشه ی پاش تاول زده بود،اما ..........

همچنان به چرخیدن در چهار راه ها ادامه می داد.......

 

 

 

قدش بلند بود....،آخه سنش زیاد بود ......

هوا سرد بود، اما.....

بخاری ماشینش حسابی گرمش کرده بود.......

گرسنش نبود ،اما......

از نایلون خریدش چیزی در آورد و مشغول خوردن شد......

 

 

 

 

 

صدا ی ضربه به پنجره

 

باعث شد که صدای موزیکشو کم کنه و خوراکیشو کنار بزاره....  

 

پنجره رو پایین کشید

 

_آقا خواهش میکنم از این ق.......

 

پنجره رو با کشید

 

حتی فرصت نداد حرفشو تموم کنه.

 

صدای موزیکو دوباره بلند کرد و.......

...

..

.

 

رفت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/7/22ساعت 9:55 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت