سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خوندنی ها

                                                

 یه پسر و دختر کوچولو داشتن با هم بازی میکردن.پسر کوچولو یه سری تیله و دختر کوچولو چند تایی شیرینی     

 با خودش داشت.پسر کوچولو به دختر کوچولو گفت من همه ی تیله هامو بهت میدم تو همه ی شیرینی هاتو به

 من بده .دختر کوچولو قبول کرد.

 پسر کوچولو بزرگ ترین وقشنگ ترین تیله رو یواشکی واسه خودش گذاشت کنار و بقه رو به دختر کوچولو داد.     

 اما دختر کوچولو همون جوری که قول داده بود تمتم شیرینیاشو به پسرک داد.

همون شب دختر کوچولو با آرامش تمام خوابید و خوابش برد.ولی پسر کوچولو نمیتونست بخوابه چون به این فکر

میکرد همونطوری که خودش بهترین تیلشو یواشکی پنهان کرده شاید دختر کوچولو هم مثل اون یه خورده از

شیرینیاشو قایم کرده و همه ی شیرینیاشو بهش نداده.

غذاب وجدان همیشه برای کسیه که صادق نیست

و آرامش برای کسیه که صادقه

و لذت دنیا برای کسی نیست که با آدم صادق زندگی میکند ،

آرامش دنیا برای اونه کسیه که با وجدان صادق زندگی می کند.

 


نوشته شده در دوشنبه 89/8/24ساعت 6:38 عصر توسط rojhin نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت